تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

شکایت

اینکه همه ما در یک دنیا زندگی می کنیم ،مثل هم راه می رویم و غذا می خوریم و نفس می کشیم و می میریم ،اما هیچ درکی از روحیات ، تفکرات ، احساسات و مشکلات یکدیگر نداریم خیلی جالب است... 

حالا هی تو بیا به من بگو چرا وقت رفتن خداحافظی نکردی...چه می دانی که چقدر سخت بود...چه می دانی که من از این خداحافظی کردن چقدر عذاب می کشم...چه می دانی که شاید دلم نمی خواست بنشینم روی پله خانه اتان ،زار بزنم و بگویم من غلط کردم هیچ هم دلم نمی خواهد بروم آنطرف دنیا زندگی کنم...  

چه می دانی که توی این یک ماه هزار سال پیر شده ام...

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ق.ظ

پس چرا برنمیگردی؟ از قضاوت دیگران میترسی؟

سولماز یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ

دوست جات پیری هم عالمی دارد خیالی نیست.ولی از تو که پنهان منهم فکر روزی را می کنم که باید بقچه ببندم چه بسا هم که ترسیدم و نبستم

مریم دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ http://tao

گفتم که ما آدمها مثل هم راه می رویم و غذا می خوریم و نفس می کشیم اما هیچ درکی از مشکلات یکدیگر نداریم...حالا تو فکرکن که من می ترسم...تو فکر کن که قضاوت آدمها برای من مهم است...

سمیه سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 ق.ظ

چرا وقت رفتن خداحافظی نکردی ی ی ی ی ی ی ی ی !!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ

دوستی میگفت...
آدمیان پنجره های بسته را ماننده اند؛
دیدار آری
ملاقات هرگز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد