تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

هنوز...

دنیا پر از رنج است

           با اینحال درختان گیلاس شکوفه می دهند...

                                                    هنوز...

 

(هایکو از ایسا)

           

بها

...مدتی گذشته و فکر می کنم که هر چیز بهایی دارد...مثل رهاییم که بهایش این دلتنگی چسبنده و دائمیست...مثل آرامش خیالم که بهایش حسرت لحظه هاییست که نتوانستم درستشان کنم...که نتوانستم آن جور که می خواهم بسازمشان...

راضیم اما به این همه...

...زندگیم با همین داشتن ها و نداشتنهاست که می گذرد...با همین معامله هایی که با خودم می کنم...

                         

برای نینا

می خواهی بروی و من می دانم که تمام کوههای دنیا سد راه بادی نیستند که سرگردان باشد...چه بگویمت که می شناسم درد آوارگی را ..و راز بی قراری باد را...

آن روز که آمدی ،‌ندانستی که مبهوت مانده ام از آنهمه جنگل که در چشمهایت بود و آنهمه دریا که طوفانی بود سخت در درونت...و صدایش در صدایت فریاد میکرد و من می فهمیدم که چرا تمام آبهای دنیا به هم وصلند ...و تو هی می پرسیدی که من وسط زندگیت چکار می کنم ...و من مبهوت مانده بودم از جنگل های بسیار ...و می اندیشیدم به دستانم که دیگر ترک نمی خورد و خون نمی آمد بعد از سالها...

و هنوز مانده ام که آیا قصه درختهایی که همیشه بزرگند و با سرشاخه هایشان خورشید را نوازش می کنند چقدر راست است...

ترس دارم ...زیاد..تا به حال دیده ای که بادی ،‌بادی را با خود ببرد ...و گم کند..در میان نمی دانم کجاها...و من اینچنینم...به غایت...می ترسم از بی ترسی تو...

اما تو می روی امشب شاید...و باز میان آسمان های بلند پنهان می شوی ...آنطوری که سالها بگذرد و کسی نتواند پیدایت کند ...چشم های من اما دنبالت می آیند به آسمان و صدایم به خانه ات...دلم خوش است که روزی دیگر پیدایم می کنی ...دوباره ...

...مثل بادی که بخواهد بادی را با خودش ببرد...