تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

راه

دو تا راه که بیشتر نداری...

یا بروی کل دنیا را بگردی ...صحرا ها و کوه ها ،رودها و شهرها را ببینی..

برگردی بیایی توی باغت بنشینی و به دنیا فکر کنی...

یا از اول همانجا بنشینی ...همه چیز را توی خیالت ببینی ...

چیزی که فرق می کند کیفیت گلهای توی باغ است...

     

نظرات 8 + ارسال نظر
مصطفی شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:59 ب.ظ http://yosafy.blogsky.com/

با عرض سلام و خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید اگر تمایل به تبادل لینک هستید وبلاگ منو با عنوان (برترین مقالات کامپیوتر ) تو وبلاگتون قرار بدین و به من اطلاع بدین تا شما رو لینک کنم.
http://yosafy.blogsky.com

ال - وای یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:42 ب.ظ http://ly.blogfa.com/

ای داد که من همیشه راه دوم رو انتخاب کردم!
:(

دوست قدیمی دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ

میل به دیدن همه دنیا ، درست مثل میل به داشتن همه چیزها هست :) در همه وجود دارد. اما خوب است قبل از هر حرکت، دوگانگی های آدم برطرف گردد ... و شاید قدم بنیادی برای رفع دوگانگی های احتمالی پاسخ به این سوال ها باشد : همه دنیا را بگردم برای چه هدفی؟ همه چیزهای دنیا را داشته باشم برای چه کاری؟ . . . برای رسیدن به آن کار یا هدف ، آیا طی کردن راهی به این بلندی، ضروریست؟ :)

نینا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:30 ق.ظ

یک راه سومی هم هست همیشه..
میشود رفت همه ی دنیا را گشت و صحراها و کوه ها ..رودها و شهرها را دید.. و دیگر بر نگشت! .. در این صورت کیفیت گلهای توی باغ برای همیشه همان میماند که بوده.. توی ذهن تو..
پ ن: آنی چا !

صدای اشنا شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.sedayeashena1.blogfa.com

من روزی درختی بودم در باغی

صبور و آرام

بسیار سالها گذراندم

بر شاخه هایم شکوفه ها روئید

بسیار بهاران

بر گونه هایم برف نشست

بسیار و بسیار

بسیار کودکان در شاخه هایم آویختند

بسیار تشنگان از میوه ام خوردند

من خود درختی بودم صبور و آرام

عاشقان هم صحبتم شدند

و با هم زیر باران رقصیدیم

عاشقان و خستگان در سایه ام آسودند

و ما عاشقان رقصان رقصان

اشک شوق بر گونه هایمان را به نسیم سپردیم

و در خنکای شیرین عاشقانه اش بسیار معاشقه کردیم

من درختی عاشق کهن در باغی زیبا بوده ام

سالیان سالیان به رهگذاران خوش آمد عشق گفتم

آری بی گمان من درختی صبور و عاشق بودم

و من با یک رویای شیرین خاطرات دوردست باغ را مینوشم

ایثار یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:37 ب.ظ

این نوشته خیلی خوب بود.

jeff چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ http://brownpaper.blogfa.com

بنظرم می شود توی باغت بشینی و فقط به باغت فکر کنی...

یکی مثل همه، یکم خوب، یکم بد .......... سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:00 ب.ظ

تصورات ذهنیمون بهتر از واقعیات است.
نفرتم را بر یخ مینویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد