من به معنی همه چیز فکر کرده بودم...
روزها و شب ها ی زیاد..
بزرگ شده بودم با خاطره هایم و گریه هایم و تنهایی ام..
حالا آمده ای می گویی تو را ببخشم...
من تو را به تمام آن خنده هایی که معنیشان را فهمیده ام
و به تمام آن دوستی و مهری که ارزشش را دانسته ام...
و به تمام شکوفه های بادام توی دست هایم ...
بخشیده ام...
من نو شده ام و تو هم...
سلام مریم جان
من خیلی تصادفی وبلاگت را دیدم و خوشم آمد موفق باشی و شاد!
سال خوبی داشته باشی
خداحافظ
سال نو مبارک [گل]
وای چقدر این شعر قشنگ بود بخشیدن فداکاری بزرگی است و در مقابل عشق کوچک...زمانیکه حاضری تیکه ای از وجودت را هم ببخشی...
واو ...
اما نمی فهمم که اگر خنده ای در کار بوده! پس این طلب بخشش برای چیست!؟
قوربون نو شدنت برم ..که هنوز همون خلی هستی که هستی! اما یک خل بخشنده و دوست داشتنی.. حالا تو هی ببخش و هی ببخش و هی نو شو! :)