می توانم با دستهایم ببینم...با گوشهایم لمس کنم ...می توانم با قلبم بشنوم و با چشمهایم آواز بخوانم ...دوست دارم با لبهایم ببویم گلبرگهای نازک نرگس را...و با ابروهایم برقصم وقتی آن همه صداهای قشنگ توی قلبم پیچیده است...چه خوب می شود وقتی با دلم فکر میکنم ...اما سرم را فقط برای چرخاندن دوست دارم ...چون اینطوری صدای آواز چشمهایم به همه می رسد...گاهی دلم می خواهد به جای پا ،بال داشتم ...اما به خودم می گویم آنوقت چطور می توانستم مزه گس شن های ساحل را بچشم؟یا شوری کویر را و ترشی جنگل را...و حتی تلخی آسفالت روی پشت بام را...
یادم می آید آنوقت ها که بچه بودم،پدرم دستم را می گرفت و من یک عالمه رنگین کمان کف دستهای بزرگش میدیدم و فکر می کردم وقتی بزرگ شوم تمام این رنگین کمان ها مال من است...و باز یادم می آید که مادرم در آشپزخانه آواز می خواند و صدایش مثل پوسته زرد آلوها نرم بود...همانقدر که صدای خودم حالا...
تازگیها اما اتفاق غریبی افتاد...یعنی یک دفعه دستهایم درد گرفت و دیگر چیزی ندیدم...و قلبم کر شد و چشمهایم همه اش ناله میکردند...و گوشهایم زخم شده بود از آن همه زبری...و دیگر فکر دلم به جایی نمیرسید...و نمی دانستم که من از خودم آبستن شده ام...و قرار است که باز من دیگری به دنیا بیاید ...
من دیگری که باید به دنیا بیاید...تا باز با چشمهایش آواز بخواند و با قلبش بشنود... و من دیگری بزاید...
تولدت مبارک! ای من دیگر من!
خیلی قشنگ بود.
تولدت مبارک زیبا بود . پاسخ می خواست نمی دانم ..شاید...
خواندم و با رنگین کمان به صدای زندگی گوش کردم و در جایی دیگر نوشتم ... صدایی آشنا بود هزاران سال شنیده بودمش
موفقیت به اندازه ی شکست خطرناک است
آرزو به اندازه ی ترس توخالی است.... تائو می گفت و ما می شنیدیم ... منتظر ادامه هستم...
من فکر می کنم سنت اگزوپری در حق گل سرخ نامردی می کند وگرنه اگر من بودم داستان را از زبان گل می نوشتم دنیای گل بایستی دنیای ساکن و پوچی بوده باشد سنت اگزوپری دلش نمی آمده دنیای او را بنویسد!!
حق با همان مسافر کوچک بود اگر عاشق باشی همه چیز بهمان صورت قدیمیش زیباست هیچ چیز تغییر نمی کند تو می توانی به سیاره ات برگردی و زلال ترین آب را در دل سخت ترین کویر بیابی . هر کجا بروی روزی می دانم به سیاره ات باز خواهی گشت ...
fas mikeshandtahe majara roozhaye morde am hastan ke hanuz nad
درود بر شما دوست عزیزم
مطالب جالبی بود و لذت بردم
شاد و رها در آغوش عشق