اما به من بگو در این بخار چیست؟ آن را در دست هایم می گیرم خیس می شوم در قلبم که خیس تر باید چکید؟آزاد بود و بعد؟ و ماهی در دریای آزاد آزاد است؟ بهترین بهانه برای زندانی بودن در زندگی همین است بهانه های پادی هستند کودکان و بهانه های بلندی ژهستند برای پریدن پرندگان... و این بهانه بهانه ای است که زندگی است : دوستت دارم... کلمه ها کمند کلمه ها مجسمه هایی هستند از درد کلمه ها کوچکند...
می خواستم این را برای پست آخر بنویسم ولی دیدم باید اینجا بنویسم تا فقط خودت بخوانیش تائو! بال می خواهی که بپری و بعد در این دنیای پر از شکارچی شکار شکارچی هایی شوی یا از دست کودکان سنگی بخوری که چی؟ تو که با این ذهن قوی به این خوبی می پری می خواهی به کجا مهاجرت کنی؟ هنوز دست ها پر رنگین کمانند و صدای آوازهای بی شماری به نرمی هسته ی زرد آلو هاست . زندگی به سادگی آب تنی در رودخانه هاست . مشکل نگیر و بمان . مگر در تائوت چینگ نخواندی که : مسافر حقیقی می رود بدون آنکه از جای خود بلند شود ..مسافر حقیقی ادامه بده!
من چه بگویم وقتی نیچه گفته بود نبوغ من در بینی من است .. سفر بوی آشنایی دارد ...نرو! بمان زیرا ماندن نوعی رفتن است . مسافرین صدای هم را در سکوت می شنوند!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اما به من بگو در این بخار چیست؟ آن را در دست هایم می گیرم خیس می شوم در قلبم که خیس تر باید چکید؟آزاد بود و بعد؟ و ماهی در دریای آزاد آزاد است؟ بهترین بهانه برای زندانی بودن در زندگی همین است بهانه های پادی هستند کودکان و بهانه های بلندی ژهستند برای پریدن پرندگان... و این بهانه بهانه ای است که زندگی است : دوستت دارم... کلمه ها کمند کلمه ها مجسمه هایی هستند از درد کلمه ها کوچکند...
خوندمش..
قلبم از درد جمع شده هنوز..
بی نظیر بود
ممنون
هم از این درد
هم از امشب
می خواستم این را برای پست آخر بنویسم ولی دیدم باید اینجا بنویسم تا فقط خودت بخوانیش
تائو! بال می خواهی که بپری و بعد در این دنیای پر از شکارچی شکار شکارچی هایی شوی یا از دست کودکان سنگی بخوری که چی؟ تو که با این ذهن قوی به این خوبی می پری می خواهی به کجا مهاجرت کنی؟ هنوز دست ها پر رنگین کمانند و صدای آوازهای بی شماری به نرمی هسته ی زرد آلو هاست . زندگی به سادگی آب تنی در رودخانه هاست . مشکل نگیر و بمان . مگر در تائوت چینگ نخواندی که : مسافر حقیقی می رود بدون آنکه از جای خود بلند شود ..مسافر حقیقی ادامه بده!
من چه بگویم وقتی نیچه گفته بود نبوغ من در بینی من است .. سفر بوی آشنایی دارد ...نرو! بمان زیرا ماندن نوعی رفتن است . مسافرین صدای هم را در سکوت می شنوند!