فرزانه تسلیم آن چیزی است که لحظه حال برای او به ارمغان می آورد
او می داند که بالاخره خواهد مرد و به هیچ چیز وابستگی ندارد
توهمی در ذهنش وجود ندارد و مقاومتی در بدنش نیست
او درباره عملش فکر نمی کند ،اعمال او از مرکز وجودش جاری می شوند
به گذشته اش نچسبیده پس هر لحظه برای مرگ آماده است
همان طور که دیگران پس از یک روز کاری سخت ...برای خواب آماده اند.
(دائو-منسوب به لائوتسو)
مراقبه می کنم...سخت...آنچنان که گویی در آن دوباره زاده شده ام..از گریز نیست...از انکار نیست...
می رسم به انتهای بصیرت ناپایندگی...به انتهای عبور...
در می یابم واقعیت توهم آمیز وجود را ...می پذیرم آنچه را که مشاهده می کنم...
می مانم...نگاه می کنم ..سکوت را ...غلیان یک حس را...جمودش را...و خزیدنش را..
رشته هایم از هم گسسته است...نا دلبسته ام ...و عجیب تنها تر...
خانه ام آتش گرفته ،آتشی پر دود
هرزمان می سوزد این آتش ،پرده ها و فرشها را..
تارشان با پود..
خوشبحالت.... حسودیم شد....
... میزنم فریاد....
من این وبلاگ را دوست دارم ........... اگه میشه در مورد Yin و Yang هم برامون بگو ......... مرسی
ممنونم که وبلاگت رو به من معرفی کردی .شاد باشی...