فرزانه هر چیز را همانطور که هست می بیند
بدون تلاش بر تسلط بر آن
او اجازه می دهد هر چیز سیر طبیعی اش را طی کند
و در مرکز دایره باقی می ماند
(دائو-منسوب به لائوتسو)
به تازگی سرزمینی را کشف کرده ام...در نهایت آوارگیم ...که گویی به راستی سرزمین من است...خاکش بوی تنم را می دهد و وسعتش به اندازه بودنم تغییر می کند...اندکی روز و بسیاری شب دارد و ستاره ها...انگار به تعداد لحظه هایم سوسو میزنند...جنگلی دارم سخت سبز..سخت وهم آلود...و چشمه ها...چشمه های بسیار ...چشمه های پاک...دشتی یافته ام ..گندمزاری شاید ..و تکدرختی ...
اینجا همه چیز دارم ..همه چیز خوب است...جز یک صدای طپش مداوم ...که از زیر زمین مرا به خود می خواند...صدای قلبم...
سرزمین شما را خریداریم!!اگر چه فقط شما هستید که آنرا کشف کرده اید!
خیلی برات خوشحالم. دیگه وقتش رسیده بود، مگه نه؟
سرزمین بی سرزمینی..مالکیت خنده داری ست داشتن سرزمینی که مال تو نیست ...و هم داری ان را و هم نداری ان را ...زنده باد ...