تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

بی آرزو

گوماتا بودا،
شناخت ِ سرچشمه ی آز را
– که ما در آن فرو رفته ایم -

آموخت و فرمود:

" همه ی آرزوها را از خویش بزداییم ، و چنین ،
بی آرزو به فنا – که آن را نیروانا می نامید – بگراییم."

روزی شاگردانش پرسیدند:
" این فنا چگونه است، ای استاد؟ ما همه می خواهیم تا
همه ی آرزوها را از خویش بزداییم، آن سان که تو می فرمایی ؛ اما بگو،
آیا این فنا، که ما به آن می پیوندیم،
به مفهوم وحدت با همه ی آفریده هاست؟
با پیکری سبکبال، به نیمروز، در آب خفتن،
بی اندیشه، تن آسان، در آب رها شدن،
یا به خواب رفتن،
نه چندان هشیار، که رو انداز خود را مرتب توان کردن،
و شتابان به خواب رفتن، آیا این فنا،
فنایی نیک و شادی بخش است؟
یا فقط عدمی ست
تنها ، سرد، تهی و پوچ؟ "

بودا، مدتی دراز خاموش ماند. سپس، دل آزرده گفت:
" پرسش تان را پاسخی نیست."

اما پسینگاه، که شاگردان پرسنده رفته بودند
هنوز بودا زیر درخت زندگی ، نشسته بود
و برای دیگران – آنها که نپرسیده بوده اند –
مثال زیر را آورد:
" به تازگی ، خانه یی دیدم
که می سوخت.
واز بامش شعله سر می کشید.
پیش رفتم و دریافتم
که هنوز، کسانی در آنند.
از آستانه، ایشان را صدا زدم،
که بام خانه را آتش در گرفته است. و خواستم
هرچه زودتر بیرون آیند؛ اما ایشان
گویی شتابی ندارند.
یکی، که گرما ابروانش را می سوخت، پرسید:
" مگر بیرون چگونه است؟ آیا باران نمی بارد؟
آیا باد نمی وزد؟ آیا خانه یی دیگر می توان یافت؟"
و از اینگونه، سخنانی چند.
از آن مکان برگذشتم، و اندیشیدم:
اینان باید بسوزند تا از پرسش باز ایستند.
راستی را ای دوستان!
کسی که زمین، در زیر پایش هنوز چندان سوزان نیست
که آن را با رغبت با هر زمین دیگری تعویض کند؛ و در آن، بر جای می ماند،
او را چیزی برای گفتن ندارم."

                                                    

چنین بود گوماتا بودا.
اما ما که دیگر با هنر بردباری، سر، گرم نتوانیم کرد،
بل به هنر نابردباری گراییده ییم
راه هایی چند
برای این جهان پیش می نهیم، و آدمیان را می آموزیم
تا خود را از رنجهای بشری رها سازند.
ما، برای ایشان، که
زیر تیر باران بلای سرمایه
هنوز لجوجانه می پرسند:
" چه شد که ما نیندیشیدیم ، و به پندارمان راه نیافت،
که پس از رستاخیز،
بر سر حساب پس انداز و لباس مهمانی مان چه خواهد آمد؟"
چندان سخنی برای گفتن نداریم.

برتولت برشت - ترجمه ی بهروز مشیری

نظرات 1 + ارسال نظر
آرمین رسول زاده جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.taoism.net/persian

تشکر خیلی عالی بود. باعث شد من دقیقا ۳ ساعت فکر کردم.
خیلی موضوع ژرفی بود.

تائو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد