تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائو

این وبلاگ در مورد زندگیست و زندگی جلوه گاه تائوست.

تائوی دلم

به گمانم آنگاه که آمدم ،‌می دانستم که چون غباری از میان مه می گذرم و می روم. حال که به خود می نگرم ،‌نه نشانی از آن غبار می یابم و نه اثری از آن مه...در هم آمیخته ام با هر آنچه پیرامون من است.درکی از آنچه گذشته و آنچه می آید یا حالا هست ،‌ندارم ،‌انگار همه چیز یک آن است...یک آن ،‌هماغوشی با  تجربه وجود .

تجربه وجود ...تمام آن چیزیست که برایش آمده ام..رنج می کشم،‌میگریم،‌بر زمین می افتم و باز بر می خیزم ...می خواهم ،‌مشتم را به هم می فشارم ...می اندیشم که اینبار به دست آوردم ...اما همیشه و همیشه دستانم خالیست ...به غبار چنگ می زنم.دلی که از آن من نیست به درد می آید ...چشمانی که تعلق به من ندارد می گرید ..سینه ای که نمی شناسم می سوزد...برای خواستن آنچه هر گز وجود ندارد.

می اندیشم که کیستم...شاید انعکاس نور یک ستاره دیگر...شاید تکه ای از همان ستاره ...شاید همه آن...ستاره.

                               

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
متنه زیبایی بود .اما خوبه عبرت بگیریم تا تجربه کنیم

آرمین رسول زاده سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.taoism.net/persian

مثل اینکه شما هم از در دل دیگران آگاهید.
فکر می کنم به جای من هم حرف زدید ولی نه اگه من می گفتم به این زیبایی نبود.

بیتا چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:10 ب.ظ

دردیست مرا.......

علی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:12 ب.ظ

حضرت خیام چه خوش گفت:
گردون نگری ز قد فرسوده ماست/جیحون اثری زاشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست /فردوس دمی ز وقت آسوده ماست.
بنویس قلم تائو

سعیده چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:56 ب.ظ

اگر روزی آسمان دلت ابری شد بدان به اندازه کافی اوج نگرفتی چرا که در ارتفاعات بالای جو هیچ ابری نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد