دیر می آیم و زود می روم...صبحها می گویم بانک بودم ٬ قسط داشتم ٬ ترافیک بود...عصرها هم می گویم کلاس دارم ٬وقت دکتر دارم...می روم خانه می رقصم برای دلم...بعضی وقتها هم فیلم خوب می بینم...یا می نشینم در خلوت با کسانی که دوست می دارم...
اینجا زنها مقنعه می پوشند با کفشهای صدا دار سیاه...مجبورند خوب...من اما روسری های گلدار زیاد دارم...آبی ٬ سبز...می گویم گواتر دارم دکتر گفته سیاه نپوشم...گواهی می آورم ..کنار کتانی های سفیدم هم دو تا راه بنفش هست...صدا هم نمی دهد...از همه قد کوتاه ترم...
روزی سه بار می روم صورتم را می شویم...نفسم تازه می شود...به خودم می گویم اینها چطوری زیر رنگ و روغن زندگی می کنند...جای بخیه های کنار بینی شان را قایم می کنند زیر پودر...
دوست دارم سیب هایی را که توی ناهار خوری می دهند هی بالا پرت کنم و بگیرمشان در تمام پله های چهار طبقه ...بیایم توی سالن قاه قاه بخندم و گازشان بزنم...خارت خارت...
می گویم روز اول از من نپرسیدید که دیوانه ام یا نه...از کارهایم پرسیدید و از همه چیز ..من می گفتم بهتان اگر می پرسیدید...می گفتم که من این خمودگی نا جور را نمی پسندم برای لحظه های زندگیم...می گفتم که باور نمی کنم که شما عین نه ساعت را و تمام آن ساعتهای اضافه را می خوانید و می نویسید...و اصلابه چیزی فکر نمی کنید و اصلا هزار تا چیز جورو ناجور هی نمی آید جلوی چشمهایتان ...
می گفتم همان روز ...نپرسیدید اما...
.......#$%$#%^$%#$%^ ...این صدای قاه قاه خنده ی من است!
ای دخترک دیوانه! من اما همان اول پرسیدم! :) دیوانگیت برایم مهمتر بود تا تخصص بسیار بسیار مهمت! :)
برای انگشتهایت حتما روغن ماهی بخور ..امگا 3 ..
برای دیوانگی ات هم.. ..... ...... ..... :)
تو رو جون هرکیو دوست داری اگر درمان این رفتار رو پیدا کردی به من هم بگو ! یعنی جون هر کیو دوست داری . . .
جنون مقدسی است...
و این که این جنون در همه ی ما هست در لایه های عمیق درونمان و گاهی زبانه می کشد و ما را به دنیای رمز و رازها می برد می برد به آسمان هفتم و باز برمیگرداند! این جنون نوعی رابطه ی مقدس است با همه ی زندگی گفتنش چه سود؟ همه ی دانایان دنبال بسته بندی آدم ها هستند این جنون در هیچ بسته ای نمی گنجد دل را به صدای گاز زدن یک سیب سرخ خوش دار زندگی این است!
خوش بحال اونهایی که اونجا قاه قاه خندیدن و خارت خارت سیب خوردن تو رو می بینن؛
خوش بحال اونهایی که صورت زیبای بدون رنگ و روغن تو رو که روزی سه بار می شوری می بینن؛
دل همه مون اینجا برای بقول خودت «دیوانگیهات» تنگ شده تو این محیط خموده ناجور