منو ببخش که حتی زنگ نمی زنم که از حالت بپرسم. کمی مضطربم و خیلی دوست ندارم درباره اش حرف بزنم. برای خونه ی جدید چی بیاریم؟ جمعه چهارم شاید سری زدیم اگر همه چی ردیف بود... شاید یه گربه چاق پشمالو بد نباشه که کادو کنیم واست...
ممنونیم از نظری که برایمان در هزارتو گذاشتید. بعله خودمان هم خیلی وقت ها اصولن این چهره ها را از هم جدا نمی بینیم. در هم تنیده اند انگار. فقط همیشه در هر کسر مشخصی از ثانیه، یک کدام شان بی شک، حی و حاضر است و باقی حاشیه. که خیلی وقت ها هم این حاشیه بر متن می چربد!
اوهام
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 ساعت 10:56 ب.ظ
باید هزاران در را گشود تا با هزاران در بسته روبرو شد... زندگی گشودن و باز کردن درهایی است که هزاران ساله نشانت می دهند همه ی ما مردمانی هزاران ساله هستیم
هرمان هسه به سرانو گفته بود که به عرفان چین بیشتر تمایل دارد تا عرفان هندی... خاطرم نمیاد چه دلیلی آورده بود...
برام جالبه که به تائویسم می پردازید... چند حکایت پر مغز از چوانگ تزه در < تاریخ جامع ادیان > جان ناس خوانده ام سال ها پیش که هنوز به یاد دارم... رنه گنون هم در < سیطره ی کمیت و علائم اخر زمان > حکایتی نقل می کند از یک متن کهن چینی که اشاره به آغاز انحطاط در فرهنگ بشری دارد: سقف آسمان سوراخ می شود و مجبور می شوند آن را درز بگیرند... گنون این را با داستان قرآنی ذوالقرنین و قضیه ی خروج یآجوج و مآجوج مقایسه می کند...
راستی شما از رنه گنون چیزی می دانید؟ به طور کلی از سنت گرایان چه خوانده اید؟ پیروز باشید.
سلام چه جالب، منم در این روز از چند در گذشتم. قدری به آزادی نزدیکتر شدم و فهمیدم که چقدر در بندم. زنجیرها به اندازه اندیشه است و به قدرت مقاومت در برابر تغییر. دیدن آنها چقدر دردآور است. چقدر خوب است که یارانی داریم که درک میکنند و همراهند. اگر امید نبود، اگر نور نبود، اگر همراهی نبود، چقدر پیمودن مسیر سخت میشد! ولی نور هست، امید هست و در مسیر همدیگر را پیدا میکنیم. خسته میشوم ولی نمی ایستم
ا ( با کسره ) !!! کجا رفتین ؟! بخدا ما هم کلی یاد شما هستیم . چه بی خبر رفتین ! می گفتین بیایم اسباب کشی ... حالا کجا هستین تا باز دوباره خراب شیم اونجا
من از پنجره توی خانه آمدم.. و دیدم تو همان هستی که بودی.. زیر غبار ِهزار سال حتی..
سلام مریم جان
مرسی از تبریکت
امید که تو این خانه شادیهایت بیشتر از قبل باشد.
حتما از خونت برای نینا عکس بفرست من هم فیض ببرم
از لطفی که دارید سپاسگزارم.
سایهی عالی مستدام
منو ببخش که حتی زنگ نمی زنم که از حالت بپرسم. کمی مضطربم و خیلی دوست ندارم درباره اش حرف بزنم. برای خونه ی جدید چی بیاریم؟ جمعه چهارم شاید سری زدیم اگر همه چی ردیف بود... شاید یه گربه چاق پشمالو بد نباشه که کادو کنیم واست...
منم میخوااااام بیااااام.........
ممنونیم از نظری که برایمان در هزارتو گذاشتید. بعله خودمان هم خیلی وقت ها اصولن این چهره ها را از هم جدا نمی بینیم. در هم تنیده اند انگار. فقط همیشه در هر کسر مشخصی از ثانیه، یک کدام شان بی شک، حی و حاضر است و باقی حاشیه. که خیلی وقت ها هم این حاشیه بر متن می چربد!
باید هزاران در را گشود تا با هزاران در بسته روبرو شد...
زندگی گشودن و باز کردن درهایی است که هزاران ساله نشانت می دهند همه ی ما مردمانی هزاران ساله هستیم
درود!
هرمان هسه به سرانو گفته بود که به عرفان چین بیشتر تمایل دارد تا عرفان هندی... خاطرم نمیاد چه دلیلی آورده بود...
برام جالبه که به تائویسم می پردازید... چند حکایت پر مغز از چوانگ تزه در < تاریخ جامع ادیان > جان ناس خوانده ام سال ها پیش که هنوز به یاد دارم... رنه گنون هم در < سیطره ی کمیت و علائم اخر زمان > حکایتی نقل می کند از یک متن کهن چینی که اشاره به آغاز انحطاط در فرهنگ بشری دارد: سقف آسمان سوراخ می شود و مجبور می شوند آن را درز بگیرند... گنون این را با داستان قرآنی ذوالقرنین و قضیه ی خروج یآجوج و مآجوج مقایسه می کند...
راستی شما از رنه گنون چیزی می دانید؟ به طور کلی از سنت گرایان چه خوانده اید؟
پیروز باشید.
درود دوباره
نامه ای برای شما به آدرسی که درج شده بود فرستادم... در پاسخ به سوال نوشته های گنون... لطفا ببینید.
از بابت لینک خیلی ممنونم.
پیروز باشید.
درود
من به نشانی جدید دوباره ایمیل زدم لطفآ اگر رسیده منو مطلع کنید.
ممنونم
سلام
چه جالب، منم در این روز از چند در گذشتم. قدری به آزادی نزدیکتر شدم و فهمیدم که چقدر در بندم. زنجیرها به اندازه اندیشه است و به قدرت مقاومت در برابر تغییر. دیدن آنها چقدر دردآور است. چقدر خوب است که یارانی داریم که درک میکنند و همراهند. اگر امید نبود، اگر نور نبود، اگر همراهی نبود، چقدر پیمودن مسیر سخت میشد!
ولی نور هست، امید هست و در مسیر همدیگر را پیدا میکنیم. خسته میشوم ولی نمی ایستم
ا ( با کسره ) !!!
کجا رفتین ؟!
بخدا ما هم کلی یاد شما هستیم .
چه بی خبر رفتین ! می گفتین بیایم اسباب کشی ...
حالا کجا هستین تا باز دوباره خراب شیم اونجا
کجایی تو ؟
این خیلی عالی بود....خیلی خیلی...حسابی گرفت مرا این نیمه شبی. پس ممنون
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند
کاین لحظه ناب زندگی را دریاب