...دلبستگی هایم را می بینم و یاد می گیرم که هر چه بیشتر آنها را رها کنم.من، مال من ،مال خودم ...اگر تعلق خاطر شدیدی نداشته باشید،می توانید در مکان آرامی زندگی کنید.
سلام مریم جونم ! اسم وبلاگتو که توی وبلاگهای بروز شده دیدم ، یهو یاد آقای رائو توی فیلم رام و شام افتادم . تائو ! رائو ! و جالبه که من تا به حال افتخار آشنایی با شما رو نداشتم ولی لینک خودمو توی وبلاگ دوستات دیدم . شما به من لطف داشتی عزیزم
خوابگرد
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 ساعت 06:23 ب.ظ
سلام می دونی چیه؟ من از حرفات سر در نمیارم می دونم اشکال از منه
خوابگرد
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 ساعت 11:23 ق.ظ
مطمئنم که می دونی از سر بد سیرتی ننو شتم که منظورت را نمی فهمم. می دونی من کمی وسواسی هستم. می تونم بفهمم که نوشته های منم برخی موارد قابل فهمه. اما یه نکته ای هست. اول اینکه در مورد نوشته های تو بیشتر بیان احساسات شخصی است ولی متاسفانه من کلیدهای درکش را ندارم. اما در مورد من تا حدودی فرق میکنه . بسیاری از کلیدهای فهم نوشته های من از فلسفه و اسطوره شناسی و روان شناسی اعماق و تاریخ هنر و سینما قابل استخراج است. البته می دانم که این تمام حقیقت نیست و هنوز منم بایستی برخی تمرین ها را بکنم. این چیزی که من می گم تا حدی به ادعا نزدیک است ... اما یه فرق دیگه: تو تلاش می کنی تا بفهمی اما من کمی شاید ظاهرا ادعام میشه و این تلاش را نمی کنم. اگر این طرز تلقی من باعث از دست رفتن قسمتی از حقیقت بشه بایستی بد جوری باز اندیشی کنم. در مورد ماده گرگ و شباهتش با نوشته هایت بازهم چیزی نفهمیدم. متاسفم.
سعیده
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 ساعت 03:28 ب.ظ
وای من عاشق اینجور مطالب هستم و....سیو میکنم و همشو آف میخونم! ممنون که این وبلاگو درست کردی
سلام
قلم شیوایی دارید
به وبلاگم سری بزنید و کلی هایکو دارم جالب خواهد بود برایم که نظرتان را بدانم
سلام مریم جونم !
اسم وبلاگتو که توی وبلاگهای بروز شده دیدم ، یهو یاد آقای رائو توی فیلم رام و شام افتادم . تائو ! رائو !
و جالبه که من تا به حال افتخار آشنایی با شما رو نداشتم ولی لینک خودمو توی وبلاگ دوستات دیدم . شما به من لطف داشتی عزیزم
شبت به خیر
تبریک از این که بالاخره رهاش کردی... حالا کی بیاییم مهمونی خانوم محترم؟!
بدون تعلق خاطر.. مکان آرام را میخواهیم چه کنیم آخر!!!
:)
man in rooza na be kasi taalogh daram na be jayi
سلام
می دونی چیه؟
من از حرفات سر در نمیارم
می دونم اشکال از منه
مطمئنم که می دونی از سر بد سیرتی ننو شتم که منظورت را نمی فهمم.
می دونی من کمی وسواسی هستم. می تونم بفهمم که نوشته های منم برخی موارد قابل فهمه. اما یه نکته ای هست. اول اینکه در مورد نوشته های تو بیشتر بیان احساسات شخصی است ولی متاسفانه من کلیدهای درکش را ندارم. اما در مورد من تا حدودی فرق میکنه . بسیاری از کلیدهای فهم نوشته های من از فلسفه و اسطوره شناسی و روان شناسی اعماق و تاریخ هنر و سینما قابل استخراج است. البته می دانم که این تمام حقیقت نیست و هنوز منم بایستی برخی تمرین ها را بکنم. این چیزی که من می گم تا حدی به ادعا نزدیک است ...
اما یه فرق دیگه:
تو تلاش می کنی تا بفهمی اما من کمی شاید ظاهرا ادعام میشه و این تلاش را نمی کنم. اگر این طرز تلقی من باعث از دست رفتن قسمتی از حقیقت بشه بایستی بد جوری باز اندیشی کنم.
در مورد ماده گرگ و شباهتش با نوشته هایت بازهم چیزی نفهمیدم. متاسفم.
تا در این راه تنها نباشی-
در کنارت نشاند
دوره ۱۰ روزه را کی نشتید.