مارا، گفت:از کجا بدانم که تو بیدار شدهای؟ بودا دستش را به زمین چسباند و گفت: زمین گواه من است.
نمی خواهم به جایی بروم.آرزوی دیدن سرزمین های دور،آرزوی رفتن و نماندن ،آرزوی جای دیگری بودن ندارم...
همینجا می مانم ...همینجا می مانم و زمینم را می کاوم....زمینم را می کارم...دانه دانه بذر ها را ...
می نشینم و نگاهشان می کنم که عاشقانه می رویند...اندکی بعدتر باغی خواهم داشت ...
پر از اقاقی پر از عطر مست یاس های سپید...
باغی خواهم داشت...به وسعت بیداریم.
بابا مریم بی خیال ما رو تو حساب می کردیم!
اگر فکر می کنی که موفق می شوی یا شکست می خوری، در هر دو صورت درست فکر کرده ای
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست /بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست /تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست.
زیبایی باغ بیش از لذت هر بیننده ای دل باغبان را شاد می کند.یاد رنج ها ُانتظار روئئیدن ها بادها طوفانها سیل ها خشکسالی ها و پیراستن های مداوم.باغ دلت همیشه سبز باغبان.زمینت گرم و بارور .روانت پذیرای کرم ودامنت در انتظار تولد ثمره ای.......
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد .بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم
تولد تولد تولدت مبارک بابا هرجا می خوام بنویسم نمی زاره مجبور شدم اینجا بنویسم آخه این وب لاگ که تو داری ................
دوست دارم یه دنیا