همیشه وقتی به اوج درد می رسم ،درک مفهوم پانیا برایم آسانتر می شود ...
پانیا بصیرت رنج است در آیین بودا...رنجی که تا هستی ،هست .و این رنج ،رنج مداوم ،که حتی در اوج مستی و شعف ،عمیقا احساسش می کنم ،گویی تنها نشان بودن تیغیست که الماسم را به سلیقه آن صورتگر نقاش می تراشد .
دردی که درونم را از پی آنچه انباشته ام از آز و نفرت ،می کاود و هزار پاره ام می کند ،دردی که خلوص می آرد و پیرایه می برد ...دردی که از خویشم می برد...دردی که به امانتم داده اند...
زانرو که دیوانه بُدم....
سلام، تو از رنج بردن لذت میبری، نه؟
به هر حال به نوشتن ادامه بده بچه جون!
هیچ چشمداشتی ندارم از آن هایی که دوست شان می دارم.از آنها جز این نمی خواهم
که آزاد باشند.این حق آنهاست که گاهی بی هیچ دلیل وتوجیهی مرا ترک کنند و بروند.
دلایل و توجیح ها همواره کاذبند.بنابراین نیازی به آنها ندارم.
آقا یا خانم gp
آتش است این بانگ نای و نیست باد *** هرکه این آتش ندارد نیست باد.
لطفا اظهار نظرتون و درست مطرح کنید.
البته منو به خاطر زیاده گویی ببخشید