برای ساختن چرخ محورها را به هم وصل می کنیم
ولی این فضای خالی میان چرخ است که باعث چرخش آن می شود.
از گل کوزه ای می سازیم
این خالی درون کوزه است که آب را در خود جای می دهد.
از چوب خانه ای بنا می کنیم
فضای خالی خانه جای زیستن است.
...
مشغول هستی ایم
این نی ستی است که به کار می آید.
(از دائو د چینگ-منسوب به لائوتسو)
تا به حال دیده ای خویش را ...به سیاهچاله ای میمانی شاید..عمیق..سیاه..سرد...
دروازه چشمانت را که میبندی..سرت از تاریکی درونت گیج میرود..نمی توانی ..سعی میکنی..میترسی ..
تصویر ها ...رنگها....ماجراها ...خاطرات..همه دروغ..می آیند و می روند ..بازیت می دهند..دروغند....تنها مانده ای ...پشت تاریکی ها جا مانده ای...حس می کنی دوباره تمام آنچه را که نیست..گرم می شوی...یخ می کنی ..می خواهی فرار کنی...اما می مانی...در خلوت پرهیاهوی درونت ..میان آنهمه دروغ میمانی و می نگری..می نگری ....آنقدر که همه چیز در سکوتی ژرف محو شود ...آنقدر که جز سیاهی نباشد...این سیاهی بی دروغ ..بی صدا..بی نام....همانجاست...همان فضای خالی خانه.. که جای زیستن است....
سلام و وقت بخیر
شروع به کارتون رو در وبلاگ نویسی تبریک میگم و امیدوارم که موفق باشید و البته زود خسته نشید!
خوشحال میشم که به وبلاگ انجمن ما هم سری بزنید. منتظر حضور گرمتون هستیم.
سربلند و پیروز باشید و بدرود
سلام
نوشته هاتون خوندنیه ولی نا مفهومه شایدم مغذ ما کشش نداره...
می بینم که....به پیش
misi maryam junam kheili khoshmele webloget :*:*:*
دائوی هست و نیست!
ُپرایی که هست، نر است؛ تهیایی که نیست، مادینه است. آن چه هست و نیست به تساوی ُکل بوده گی را می سازند. نرینه گی او صورت است: ُپرا ُپر و دیدنی و نموده و آشکار. او، گفته و پیدا و نمودار است؛ پاسخ است بی نخستین پرسش. مادینه گی او بی شکل است: خالی و نادیدنی و نهان و پوشیده. او ناگفته است و راز و سّر است؛ نخستین پرسش است بی پاسخ.